آب شور. آب ناخوش: و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82). جز که صاحب ذوق که شناسد بیاب او شناسد آب خوش از شوره آب. مولوی
آب شور. آب ناخوش: و در پاره ای زمین شوره آبی تنک ایستاده بود اسپش در آنجا افتاد و فروشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 82). جز که صاحب ذوق که شناسد بیاب او شناسد آب خوش از شوره آب. مولوی
نام ایستگاهی است بین شاهی و تهران و 300 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، قریۀ مهم بلوک آنند در ناحیۀ ولوپی سوادکوه و هیجدهمین ایستگاه راه آهن تهران - بندر شاه، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، حد شمالی سوادکوه است و در زیرآب رود خانه راست پی و لوپی یکی میشود، (التدوین) دهی از دهستان خسویه است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 538 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
نام ایستگاهی است بین شاهی و تهران و 300 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، قریۀ مهم بلوک آنند در ناحیۀ ولوپی سوادکوه و هیجدهمین ایستگاه راه آهن تهران - بندر شاه، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، حد شمالی سوادکوه است و در زیرآب رود خانه راست پی و لوپی یکی میشود، (التدوین) دهی از دهستان خسویه است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 538 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
مجرایی است در ته مخزنهای آب که هنگام خالی کردن آب، آن را بگشایند، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)، مخرجی دربسته در تک خزانه یاحوض یا آب انبار و غیره که به چاهی یا مغاکی منتهی میشود تا آنگاه که خواهند، آن را باز کنند و آبدان ازآب و لجن تهی شود، (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، - زیرآب زدن، باز کردن زیرآب تا آب مستعمل یا گنده فروشود، (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، - زیرآب کسی را زدن، اورا نزد کسی متهم کردن و بدین وسیله دست او را از عملی و جز آن کوتاه کردن، چاکری را پیش خواجه به غمازی منفور ساختن و سبب اخراج او شدن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، کسی را از سر کاری برداشتن و از خدمت معاف کردن یا بشدت بر ضرر و به ضد او اقدام کردن و او رابی آنکه بداند از جایی راندن، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)، -، عقاید عالمی را به کفر و زندقه نسبت کردن، رای او را با دلیلی تردید کردن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، -، تعبیری است نظیر: کلک کسی را کندن و امثال آن که شاید بتوان آنرا حتی در مورد از میان برداشتن و از بین بردن کسی یا چیزی استعمال کرد، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
مجرایی است در ته مخزنهای آب که هنگام خالی کردن آب، آن را بگشایند، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)، مخرجی دربسته در تک خزانه یاحوض یا آب انبار و غیره که به چاهی یا مغاکی منتهی میشود تا آنگاه که خواهند، آن را باز کنند و آبدان ازآب و لجن تهی شود، (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، - زیرآب زدن، باز کردن زیرآب تا آب مستعمل یا گنده فروشود، (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، - زیرآب کسی را زدن، اورا نزد کسی متهم کردن و بدین وسیله دست او را از عملی و جز آن کوتاه کردن، چاکری را پیش خواجه به غمازی منفور ساختن و سبب اخراج او شدن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، کسی را از سر کاری برداشتن و از خدمت معاف کردن یا بشدت بر ضرر و به ضد او اقدام کردن و او رابی آنکه بداند از جایی راندن، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)، -، عقاید عالمی را به کفر و زندقه نسبت کردن، رای او را با دلیلی تردید کردن، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، -، تعبیری است نظیر: کلک کسی را کندن و امثال آن که شاید بتوان آنرا حتی در مورد از میان برداشتن و از بین بردن کسی یا چیزی استعمال کرد، (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در بیست ویک هزارگزی جنوب کرمانشاه وجنوب و کنار رود خانه مرگ، واقع در دشت و سردسیر. آب آن از رود خانه مرگ. محصولات آن غلات و لبنیات و توتون و حبوبات و صیفی و چغندرقند. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است و در تابستان از طریق رباطقیماس اتومبیل می توان برد. در سه محل بفاصله یک کیلومتر واقع و به علیا و وسطی و سفلی مشهورند. در خره آب سفلی اشجار بید وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در بیست ویک هزارگزی جنوب کرمانشاه وجنوب و کنار رود خانه مرگ، واقع در دشت و سردسیر. آب آن از رود خانه مرگ. محصولات آن غلات و لبنیات و توتون و حبوبات و صیفی و چغندرقند. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است و در تابستان از طریق رباطقیماس اتومبیل می توان برد. در سه محل بفاصله یک کیلومتر واقع و به علیا و وسطی و سفلی مشهورند. در خره آب سفلی اشجار بید وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مروارید که رنگ او بسیاهی زند، (جواهرنامه)، آبی که از زمین های باطلاقی زهد و با آن مزارع را آبیاری توان کرد، فاضل آب زراعت که زمین را باطلاق کند، نهر یارودی که از زه کشی حاصل آید، (یادداشت بخط مؤلف)
مروارید که رنگ او بسیاهی زند، (جواهرنامه)، آبی که از زمین های باطلاقی زهد و با آن مزارع را آبیاری توان کرد، فاضل آب زراعت که زمین را باطلاق کند، نهر یارودی که از زه کشی حاصل آید، (یادداشت بخط مؤلف)
نشره. ماءالنشره، آب دعاست، بدین گونه که دعا را به زعفران نویسند و با آب باران نیسانی بشویند و برای شفا آشامند. (یادداشت مؤلف) : هان رفیقا نشره آبی یا زکال آبی بساز کز دل و چهره زکال و زعفران آورده ام. خاقانی
نشره. ماءالنشره، آب دعاست، بدین گونه که دعا را به زعفران نویسند و با آب باران نیسانی بشویند و برای شفا آشامند. (یادداشت مؤلف) : هان رفیقا نشره آبی یا زکال آبی بساز کز دل و چهره زکال و زعفران آورده ام. خاقانی
شب تاریک. شب ظلمانی و سیاه: چراغی است مر تیره شب را بسیچ ببد تا توانی تو هرگز مپیچ. فردوسی. وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و روزگار دمه. فردوسی. دوبهره چو از تیره شب درگذشت ز جوش سواران بجوشید دشت. فردوسی. من از رشک روی تو دیدن نیارم به تیره شب اندر، مه آسمان را. فرخی. نور رایش تیره شب را روز نورانی کند دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند. منوچهری. تاریک شد از مهر دل افروزم روز شد تیره شب از آه جگرسوزم روز. منوچهری. از هر نفسی تیره شبی در پیش است از هر قدمی بی ادبی در پیش است. خاقانی. زبان تر کن بخوان این خشک لب را بروز روشن آر این تیره شب را. نظامی. ترا تیره شب کی نماید دراز که خسبی ز پهلو به پهلوی ناز. سعدی (بوستان). در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است که همچون مه تابان بدرآیی. حافظ. مددی گر به چراغی نکند آتش طور چارۀ تیره شب وادی ایمن چکنم. حافظ. چارۀ تیره شب هجر، دعای سحر است دانم اما که سحر نیست شب هجران را. یغما. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
شب تاریک. شب ظلمانی و سیاه: چراغی است مر تیره شب را بسیچ ببد تا توانی تو هرگز مپیچ. فردوسی. وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و روزگار دمه. فردوسی. دوبهره چو از تیره شب درگذشت ز جوش سواران بجوشید دشت. فردوسی. من از رشک روی تو دیدن نیارم به تیره شب اندر، مه آسمان را. فرخی. نور رایش تیره شب را روز نورانی کند دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند. منوچهری. تاریک شد از مهر دل افروزم روز شد تیره شب از آه جگرسوزم روز. منوچهری. از هر نفسی تیره شبی در پیش است از هر قدمی بی ادبی در پیش است. خاقانی. زبان تر کن بخوان این خشک لب را بروز روشن آر این تیره شب را. نظامی. ترا تیره شب کی نماید دراز که خسبی ز پهلو به پهلوی ناز. سعدی (بوستان). در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است که همچون مه تابان بدرآیی. حافظ. مددی گر به چراغی نکند آتش طور چارۀ تیره شب وادی ایمن چکنم. حافظ. چارۀ تیره شب هجر، دعای سحر است دانم اما که سحر نیست شب هجران را. یغما. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
فریب دادن و وعده دروغ نمودن، چه زیره را بوعده آب فریب داده پرورش دهند. (از فرهنگ رشیدی). کنایه از فریب دادن و وعده دروغ کردن. (آنندراج) : زیره آبی دادشان گیتی و ایشان بر امید ای بسا پلپل که در چشم گمان افشانده اند. خاقانی. چون پلپلم بر آتش نعره زنان وسوزان کز زیره آب دادن جانان چه خواست گوئی. خاقانی. رجوع به مادۀ قبل شود
فریب دادن و وعده دروغ نمودن، چه زیره را بوعده آب فریب داده پرورش دهند. (از فرهنگ رشیدی). کنایه از فریب دادن و وعده دروغ کردن. (آنندراج) : زیره آبی دادشان گیتی و ایشان بر امید ای بسا پلپل که در چشم گمان افشانده اند. خاقانی. چون پلپلم بر آتش نعره زنان وسوزان کز زیره آب دادن جانان چه خواست گوئی. خاقانی. رجوع به مادۀ قبل شود
مایع لزجی و کشدار و قلیایی و تلخ و مهوع و زرد رنگ (علت وجه تسمیه) که به وسیله سلولهای کبدی ترشح میشود و بوسیله مجرای صفراوی اطراف لپکهای کبدی جمع آوری و وارد مجرای کبدی میشود و از آنجا به وسیله سیستیک داخل کیسه صفرا (زهره) میگردد و انباشته میشود زرداب در کیسه صفرا و در مجاورت هوا رنگ سبز به خود میگیرد در حدود 800 تا 1000 گرم در روز صفری تولید میشود که در حدود 25 گرم آن مواد جامد و بقیه آن آب است ولی زرداب در کیسه صفرا تغلیظ شده مواد جامدش تا 150 در هزار میرسد صفرا
مایع لزجی و کشدار و قلیایی و تلخ و مهوع و زرد رنگ (علت وجه تسمیه) که به وسیله سلولهای کبدی ترشح میشود و بوسیله مجرای صفراوی اطراف لپکهای کبدی جمع آوری و وارد مجرای کبدی میشود و از آنجا به وسیله سیستیک داخل کیسه صفرا (زهره) میگردد و انباشته میشود زرداب در کیسه صفرا و در مجاورت هوا رنگ سبز به خود میگیرد در حدود 800 تا 1000 گرم در روز صفری تولید میشود که در حدود 25 گرم آن مواد جامد و بقیه آن آب است ولی زرداب در کیسه صفرا تغلیظ شده مواد جامدش تا 150 در هزار میرسد صفرا
آب زهر آلوده، آبی که بدان پنیر بندند مایه ای که شیر را پنیر کند، آبی که بعض میوه ها و نباتات را در آن خیس کنند تا تلخی و شوری آن گرفته شود، ادرار شاش پیشاب
آب زهر آلوده، آبی که بدان پنیر بندند مایه ای که شیر را پنیر کند، آبی که بعض میوه ها و نباتات را در آن خیس کنند تا تلخی و شوری آن گرفته شود، ادرار شاش پیشاب
آب دعا بدین طریق که دعا را بزعفران نویسند و باب باران نیسانی بشویند و آنرا بنوشند ما النشره: هان رفیقا، نشره آبی یا زگال آبی بسا کز دل و چهره زگال و زعفران آورده ام. (خاقانی. عبد. 256)
آب دعا بدین طریق که دعا را بزعفران نویسند و باب باران نیسانی بشویند و آنرا بنوشند ما النشره: هان رفیقا، نشره آبی یا زگال آبی بسا کز دل و چهره زگال و زعفران آورده ام. (خاقانی. عبد. 256)
آبی که از کنار رود چشمه تالاب و غیره تراوش کند، جایی که آب از آنجا جوشد خواه خاک و خواه سنگ باشد موضع چشمه، آبی که قعرش پیدا نباشد، چشمه ای که پیوسته روان باشد و هرگز نایستد
آبی که از کنار رود چشمه تالاب و غیره تراوش کند، جایی که آب از آنجا جوشد خواه خاک و خواه سنگ باشد موضع چشمه، آبی که قعرش پیدا نباشد، چشمه ای که پیوسته روان باشد و هرگز نایستد